گربه سانان بزرگ: دانش برای مديريت

گربه سانان بزرگ: دانش برای مديريت

 

گربه سانان را بايد يکی از دشوارترين خانواده های گوشتخواران برای مطالعه دانست، تراکم کم، حضور در عرصه های گسترده و عمدتا شب فعال بودن باعث شده که کمتر بتوان آنها را مشاهده نمود و اطلاعات بدست آورد (سان کوئيست و سان کوئيست، کاربن و همکاران 2002). در اين ميان، گونه های بزرگ جثه که تراکم کمتری دارند، بسيار سخت تر هستند، زيرا عموما در طبقات حفاظتی بالای IUCN قرار دارند و تراکم آنها حتی از گربه های کوچک تر نيز کمتر است (کارانت و چلام 2009).

تنوع گربه سانان ايران در زمانی نه چندان دور معادل تنوع گربه سانان در کل قاره آفريقا بود، بطوريکه هر دو دارای 10 گونه (معادل حدودا 28% کل خانواده گربه سانان) بودند (ناول و جکسون 1996، کرمی و همکاران 2008). البته اين آمار با احتساب 36 گونه در خانواده گربه سانان است، ولی ديدگاه هايی درخصوص حضور 37 گونه در اين خانواده در سرتاسر جهان نيز منتشر شده است (جانسون و اوبراين 2007). درهرصورت امروز ما بخاطر از دست دادن شير آسيايی و ببر خزر به خود نمی باليم، ولی حداقل از اينکه يوزپلنگ آسيايی و پلنگ ايرانی به سرنوشت دو سلف بزرگ خود دچار نشدند خوشحال هستيم.

يوزپلنگ آسيايی يکی از پنج زيرگونه شناخته شده يوزپلنگ در دنياست که طبق مطالعات اخير به عنوان يک زيرگونه کاملا مجزا (با bootstrap 100% که به ندرت درمورد تمايز يک زيرگونه بدست می آيد) معرفی شده است (چارو و همکاران 2010). جالب آنکه مرز جغرافيايی جداکننده يوز آسيايی از يوزهای شمال آفريقا نه مرزهای قاره ها که قبل از اين فکر می شد (الرمن و موريسون اسکات 1952)، بلکه رودخانه عظيم نيل است که زيرگونه يوز آسيايی و يوز شمال آفريقا را از هم جدا ساخته است (چارو و همکاران 2010).

جمعيت اين زيرگونه سالهاست که در آسيا روندی روبه افول را طی می کند، بطوريکه از 1982 که يک يوز ماده همراه با توله اش در ترکمنستان ديده شد، هيچ يوز ديگری طی اين سالها در خارج از مرزهای ايران گزارش نشده است (جکسون 1990). در ايران نيز ده سال پيش، کمتر از 60 يوز حدس زده می شد (جورابچيان 1378، شالر و اوبراين 2001)، حال آنکه تلاش جمعی صدها کارشناس، محيط بان، دانشجو و علاقمند باعث شده که امروز حداقل 70 تا 100 يوز داشته باشيم (پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايی 1387).

يوزپلنگ آسيايی که ده سال پيش حتی يک برگه اطلاعات مبتنی بر طبيعت ايران در مورد آن وجود نداشت، امروزه به يکی از شناخته شده ترين گونه های ايران بدل شده است، بطوريکه نزديک به 20 مقاله و گزارش درباره اين گونه، جانوران مرتبط و زيستگاه های آن منتشر شده است (مانند اسدی 1997، جورابچيان 1378، فرهادی نيا 1378، هانتر و همکاران 2007، فرهادی نيا 2004، جوکار و همکاران 2007، حسين اکبری و همکاران 1390، فرهادی نيا و همکاران 2008، حسينی زوارئی و همکاران 2007، قدوسی و همکاران 2008، سيدموسوی، حسن اکبری و همکاران درحال انتشار، زمانی و همکاران درحال انتشار و غيره).  

زادآوری و توليدمثل يکی از مهمترين جنبه های بوم شناختی يوزپلنگ است که موضوع بيش از سی سال مطالعه در سرنگتی بوده است (لارنسون 1992، کارو 1994، لارنسون و همکاران 1995 الف و ب و غيره)، حال آنکه در ايران اطلاعات ما از اين جنبه يوزها، چندان دقيق نمی باشد (فرهادی نيا 1378). در آفريقا، يوزها در سرتاسر سال فحل می شوند و اين بدان معناست که ممکن است در سرتاسر سال صاحب توله شوند(کارو 1994، لارنسون 1995). تا پيش از اين قضاوت بر اين بود که يوزها در ايران فقط در بهار صاحب توله می شوند که اين بدان معناست که زمستان زمان جفتگيری اين جانور می باشد (اعتماد 1364، ضيايی 1387). مشاهدات متعدد در مناطق نيز گواه بر اين قضاوت بود زيرا اکثر توله يوزها در بهار ديده می شدند. دره شوری و هرينگتون (1355) درباره خوش ييلاق می گويند همه ساله توله يوزها در اوايل شهريورماه در اين منطقه ديده می شوند که در اين زمان سن آنها حدودا 3 ماهه است. شايد مناسب بودن شرايط آب و هوايی در بهار و انطباق با زمان زادآوری طعمه ها دلايل منطقی بود که برای اين فرض درنظر گرفته می شد.

تا اينکه در اسفند 1386 از دو توله يوز در نای بندان عکس گرفته شد. آن دو توله يوز با تشخيص بسياری از کارشناسان بين المللی حدودا 6-7 ماهه تشخيص داده شدند…. و اين بدان معناست که آنها اواخر تابستان به دنيا آمده اند (شرح کامل گزارش در جورابچيان و فرهادی نيا: گزارش عملکرد و دستاوردهای فاز نخست پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايی 1387). مطالعات ادامه يافت و خانواده های مختلفی از يوز در مناطق مختلف کشور يافت شد که حتی در زمستان زايمان کرده بودند. از اين رو، امروزه با قاطعيت می توان گفت که اوج زمان زادآوری يوزهای ايرانی بهار می باشد، ليکن اين جانور قابليت توليدمثل در سرتاسر سال را دارا می باشد، زيرا Polyestrous بوده و به کرات طی سال به لحاظ فيزيولوژيک آماده جفتگيری است. در آفريقا نيز نظريات مختلف تأييدکننده اوج زايمانها در ماههای بارانی دارد ولی در تمام طول سال جانور می تواند زاداوری کند (شالر 1972، لارنسون و همکاران 1992، مارکر و همکاران 1996). نکته قابل توجه حتی زايمان دو ماده يوز در ماه های متفاوت در پارک ملی و منطقه حفاظت شده سياهکوه اردکان در يک سال بود، بطوريکه يکی اواخر بهار 1389 و ديگری اوايل بهار 1389/اواخر زمستان 1388 توله های خود را به دنيا آورده بود (براساس تصاوير گرفته شده توسط آقايان عزيزی، شکوهی، غلامی و شرکايی/اداره کل حفاظت محيط زيست يزد).

يوزها در سال نخست عمر خود بايد شکار کردن را از مادر بياموزند. آنها در سن 8 تا 12 ماهگی گاهی اوقات شانس خود را برای شکار می آزمايند ولی بدون کمک مادر معمولا موفق نيستند (گاگزبرگ 1975، شالر 1972، ناول و جکسون 1996). مادر برای آموزش آنها طعمه زنده يا نيمه جان می آورد تا آنها بتوانند مهارت های لازم را کسب نمايند. بر اين اساس، رهاسازی دلبر با فرض اينکه حدودا 6 تا 8 ماه از عمر آن می گذشته در شرايطی که مادر آن پيدا نشود، نتيجه ای جز مرگ اين جانور دربر نمی داشت. در سال 1375، يک توله يوز حدودا 3-4 ماهه در توران زنده گيری شد و پس از بيومتری و بررسی های مربوطه، در محل زنده گيری (کمتر از 48 ساعت بعد) رهاسازی شد، با اين تفاوت که در زمان رهاسازی مادر رؤيت شده و توله را با خود برد.

در حال حاضر، برای نخستين بار طی 50 سال گذشته، يک جفت يوز ماده و نر در شرايط اسارت در ايران به سر می برند که امکان بازگشت به طبيعت برای آنها وجود ندارد (البته ممکن است در اين مدت يوزهای ديگری به صورت غيررسمی از طبيعت دور شده باشند). به علاوه طی ده سال گذشته، بيش از 10 پلنگ نيز به دلايل مختلف از طبيعت زنده گيری شده و بخش عمده ای از آنها به طبيعت بازگردانده نشده اند.

اگر شرايط حيات وحش ايران و کشورهای اطراف را مقايسه نماييم، به سخن پرمعنی اسکندر فيروز در آخرين کتابش می رسيم که “به رغم همه مشکلاتی که امروزه حيات وحش ايران با آن دست و پنجه نرم می کند، ولی ايران همچنان کشوری پيش رو از حيث تنوع زيستی در غرب آسياست”. سالهاست که هندوستان از ايران يوز می خواهد و احتمالا در سالهای آتی متقاضيان يوز ايرانی از کشورهای همسايه افزايش خواهد يافت. درمورد پلنگ نيز وضعيت تفاوت چندانی ندارد چراکه بيش از دو سوم جمعيت پلنگ غرب آسيا (به استثنای عربستان) در ايران است (کيابی و همکاران 2002، خوروزيان و همکاران 2005) و کشورهای ديگر، بخصوص پنج کشور حوزه قفقاز به رغم سالها تلاش برای يافتن پلنگ، امروزه کمترين اميدی به احيای پلنگ در کشورهای خود ندارند (برايتنموزر و همکاران 2010)، مگر با معرفی مجدد و تکثير در اسارت از ايران به عنوان جمعيت اصلی.

اين روند با انتقال دو پلنگ از طبيعت گرفته شده (ولی غيرقابل بازگشت به طبيعت) در سال گذشته به روسيه آغاز شد. با برنامه ريزی های دقيقی که روسيه برای احيای مجدد پلنگ در سوچی انجام داده، در مارس 2011 گروه متخصصين گربه سانان تصميم به تأييد اين پروژه گرفت (تابحال اين پروژه مورد تأييد IUCN نبود). شنيده ها حاکی از قصد گرجستان برای تکرار تجربه روسيه دارد و با توجه به بهبود روابط ايران و گرجستان، احتمال انجام اين انتقال شايد کم هم نباشد. با تأييد IUCN، قطعا ساير کشورهای نااميد نيز به صف متقاضيان پلنگ خواهند پيوست و ترکيه قطعا پيشگام خواهد بود. اين بدان معناست که جمعيت پلنگ در ايران باعث ايجاد يک تقاضای بين المللی برای زنده گيری آنها از طبيعت و انتقال به ساير کشورها نموده است.

امروزه سياهگوش ايبريايی تنها گونه گربه سان دنياست که در طبقه حفاظتی CR قرار دارد (البته درحال ارزيابی مجدد برای تبديل وضعيت به EN می باشد). در سطح زيرگونه ها، پلنگ آمور کمياب ترين گربه سان دنياست با جمعيت کمتر از 50 فرد در طبيعت (طبقه حفاظتی CR) و پس از آن يوزپلنگ آسيايی با 70 تا 100 فرد (طبقه حفاظتی CR)، پلنگ عربی با کمتر از 200 فرد (طبقه حفاظتی CR) و … . امروزه برای احيای تمامی اين گونه ها/زيرگونه ها و تضمين بقای آنها در بلندمدت، درکنار حفاظت جدی و کارآمد از جمعيت های وحشی، معرفی مجدد از افراد اسير يک راهکار جدی شده است (برايتنموزر و برايتنموزر 2003، جانسون و همکاران 2006، وارگاس و همکاران 2008، کريستی 2009). به عبارت ديگر، اکثر نادرترين گربه سانان دنيا در کنار برخورداری از حفاظت جدی در طبيعت، از حمايت جمعيتهای اسير نيز برخوردارند، غير از يوزآسيايی و پلنگ ايرانی.

گروه متخصصين گربه سانان اخيرا پيشنهاد داده است که نظر به وجود جمعيت مناسبتر اکثر گربه سانان در ايران و افزايش تعداد افراد زنده گيری شده از طبيعت در سالهای اخير (که بخشی قابل بازگشت به طبيعت نيستند)، بهتر است ايران بجای دادن افراد زنده گيری شده از طبيعت برای برنامه های معرفی مجدد همسايگان، يک مرکز بازپروری برای اينگونه افراد تأسيس نمايد تا اين افراد در ميان باغ وحشها سردرگم نباشند. دراين صورت، ايران همواره می تواند با زادگان اين افراد به احيای جمعيت گونه های منقرض شده در کشورهای همسايه پرداخته و درعين حال، همواره هدفمند از اين افراد غيرقابل بازگشت به طبيعت درجهت حمايت از جمعيتهای طبيعی بهره برداری نمايد. البته همواره بايد به ياد داشت که تنها 30 درصد گربه سانان بزرگ جثه منتقل شده در طبيعت در منطقه تازه خود بقا می يابند (برايتنموزر و برايتنموزر 2003) که اين آمار درباره گربه های بزرگتر حتی کمتر است (هانتر و رابينويتز 2009).

در پايان پيشنهاد می شود علاقمندان و کارشناسان در زمينه های زير تأمل و مطالعه بيشتری انجام دهند:

1.     تصاوير دوربين های تله ای در پايان هر دوره/پروژه آناليز شده، نتايج مناطق مختلف با يکديگر قياس شده و حتما گزارش مکتوبی از نتايج در سطح کارشناسان و محيط بانان يا حتی در سطح بين المللی منتشر شود. حسن انتشار، برخورداری از نظرات ساير کارشناسان و اساتيد داخلی و خارجی است که با دست و دلبازی حرفه ای خود سالها تجربه را به اشتراک می گذارند.

 

2.     بررسی زادآوری يوزپلنگ در مناطق مختلف از حيث زمان/تعداد توله ها/بقای توله ها و …. بسيار مهم است. درحال حاضر پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايی مطالعاتی را در اين زمينه انجام داده و نتايج جالبی نيز به دنبال داشته است (شرح مختصر در جورابچيان و فرهادی نيا: گزارش عملکرد و دستاوردهای فاز نخست پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايی 1387). ليکن می تواند پايان نامه بسيار جذابی در سطح کارشناسی ارشد برای يک دانشجوی علاقمند به ادامه اين مطالعه باشد.

 

3.     همواره سخن طبيعت شناس بزرگ چارلز داروين را در کتاب معروف آن با نام منشأ گونه ها به ياد داشته باشيم که “برهان از روی ناباوری خود، استدلال ضعيفی است.” داوکينز سخن داروين را اينطور روشن می کند که “حتی اگر پيشروترين صاحب نظران جهان نتوانند يک پديده مهم زيست شناختی را توضيح دهند، نبايد آنرا غيرقابل توضيح دانست”. اين بدان معناست که اگر يک پديده زيست شناختی و طبيعی برای ما منطقی نيست، به معنای غيرمنطقی بودن علمی آن نخواهد بود. 

 

4.     پيش از قضاوت درباره آينده کوشکی و دلبر و اختلاط موضوعات مختلف در اين خصوص، بيشتر با خود بينديشيم. تلاش در نوشتار حاضر ارائه نقطه نظرات کارشناسان مختلف و وضعيت گونه های کاريزماتيک در ايران و ساير کشورها بوده تا خوانندگان خود بتوانند قضاوت نمايند. هيچيک از مطالب ارائه شده بيانگر نظرات شخصی نويسنده نبوده و اميد آن بود تا بعد از روزها فضای روانی پيش آمده پس از اخبار مربوط به دلبر توران، جامعه محيط زيست ايران که در سطح کارشناسی بالايی نيز در مقايسه با بسياری از کشورها به سر می برد، بتواند تصميمی مناسبتر برای آينده اين دو گربه بزرگ کشورمان اتخاذ نمايد.

 

محمدصادق فرهادی نيا

 

مشاور پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايی و عضو هيأت مؤسسين انجمن يوزپلنگ ايرانی

Related posts

همراهی شهروندان اراک برای حمایت از یوزپلنگ ایرانی

همایش ملی یوزپلنگ ایرانی برگزار می شود

افزايش جدی تلفات يوزپلنگ در ایران