از ابتدای سال 1387 تا اسفند ماه همين سال، بيش از 13 پلنگ در نقاط مختلف کشور مستقيما بوسيله انسان ازبين رفته است. از اين تعداد، بيش از 12 مورد (92%) آنها مستقيما بواسطه شکار توسط انسان ازپا درآمده اند. اين نسبت بالا نشانگر وضعيت وخيم و بحرانی اين گربه سان ارزشمند کشورمان بوده و هشداردهنده آينده ای تاريک برای پلنگ ايرانی می باشد. به اين تلفات بايد تعداد بيشتری موارد گزارش و منتشر نشده را نيز اضافه نمود. تلفات بالای پلنگ بخصوص در سالهای اخير متأسفانه گاهی اوقات به افزايش جمعيت و مناسب بودن وضعيت آن تعبير شده است.
براساس مطالعات صورت گرفته توسط انجمن يوزپلنگ ايرانی در زمينه بوم شناسی توليدمثل پلنگ در ايران، اين زيرگونه در زيستگاه های کشور در اکثريت قريب به اتفاق موارد، نتوانسته بيشتر از 2 توله را به سال دوم زندگی که مرز استقلال از مادر است، برساند و اين درحالی است که بخش قابل توجهی از اين موارد، تنها يک توله حاصل تلاش مادر در هر زايمان بوده است. جهت مقايسه بايد گفت که در يوزپلنگ ايرانی ميانگين توله هاي همراه با مادر بيش از 2 توله می باشد. براين اساس به نظر می رسد پلنگ ايرانی طعمه خواری است که از توليد و نرخ رشد جمعيت بالايی برخوردار نمی باشد. از سوی ديگر، خشکسالی سالهای گذشته احتمالا عامل محدودکننده ای برای افزايش جمعيت سمداران به عنوان طعمه های پلنگ بوده و از همين رو نمی توان انتظار داشت که شرايط طبيعی مساعدی برای پلنگها برای افزايش جمعيت داشته باشند. عدم تقويت حفاظت و فشار جمعيت انسانی نيز هر گونه اميدی را کمرنگ می سازد.
درعين حال، از آنجا که بخش عمده ای از اين تلفات در نزديکی سکونتگاه های انسانی رخ داده، احتمالا مبين فقدان يا کمبود طعمه های طبيعی در ارتفاعات بالادست و بالطبع نزديک شدن اين گوشتخواران به سکونتگاه های انسانی می باشد و نه افزايش جمعيت پلنگ. به عبارت ديگر، افزايش تعارض مردم محلی و پلنگ منجر به افزايش گزارشهای مربوطه و به اشتباه تعبير به افزايش جمعيت شده است. بخش عمده ای از اين تلفات مربوط به پلنگهای جوان و در حاشيه مناطق حفاظت شده يا در داخل مناطق آزاد است و کمترين درصد تلفات در داخل مناطق حفاظت شده و پارک های ملی است. اين بدان معناست که در حال حاضر از يک سو “نقاط داغ” پلنگ در سرتاسر کشور کمتر از مناطق آزاد و زيستگاه های حاشيه ای در معرض تهديد بوده و از سوی ديگر، پلنگ های کشته شده بخصوص در حاشيه مناطق حفاظت شده احتمالا افرادی هستند که پس از رسيدن به سن استقلال از مادر، سرزمين مادری را برای يافتن قلمرو جديد ترک نموده اند. ولی از آنجا که قلمروهای مناسب در داخل مناطق حفاظت شده عموما توسط پلنگهای غالب تر اشغال شده اند، ناچارا به حواشی و مناطق آزاد و بالطبع نزديکی سکونتگاه های انسانی رانده شده اند. با اين روند موجود و همچنين تشديد خشکسالی ها که بر جمعيت طعمه ها تأثيرگذار خواهد بود، معلوم نيست که چه بر سر پلنگ ايرانی در کشوری که بيش از 65% اين زيرگونه را درخود جای داده، خواهد رفت.
مناطق آزاد متصل کننده جزاير زيستگاهی پلنگها در سرتاسر کشور می باشند، ليکن احتمال تداوم بقای هر فرد پلنگ در خارج از مناطق حفاظت شده بطورقابل توجهی پايين است. درعين حال، تعريف مناطق حفاظت شده و پارکهای ملی جديد با توحه به روند توسعه و افزايش جمعيت انسانی، درخيلی موارد امکان پذير نمی باشد. واقعا چه راهکاری برای حل اين معضل روبه رشد وجود دارد؟