«آموزش زمانبر است و باید در کنار آن بحث حفاظت اجرایی هم صورت گیرد اینها در کنار هم نتیجه میدهند. آموزش نوعی سرمایهگذاری و حل کردن مشکل از ریشه است اما باید راهکارهای کوتاهمدت را هم در کنار آن دید.»
این جملات بخشی از گفتگوی خبرگزاری آنا با مدیرعامل انجمن یوزپلنگ ایرانی به مناسبت هفته محیط زیست است. این گفتگو را در ادامه این مطلب بخوانید:
در حال حاضر مهمترین علت از بین رفتن تنوع زیستی در ایران تخریب زیستگاههای حیاتوحش است. اگر شکارچیها حیاتوحش را بکشند در صورت انجام اقدامات حفاظتی و کاهش تعداد حیات وحش در یک زیستگاه جمعیت قابل بازگشت است اما در صورت تخریب زیستگاه مساله معمول غیرقابلبازگشت است.
عامل بعدی، برداشت بیرویه است. حالا این برداشت چه صید و شکار باشد، چه چراى بیش از ظرفیت در مراتع، چه برداشت چوب و غیره. همچنین ورود گونههای غیربومی که متأسفانه در ایران مشکل بسیار روبه رشدی هم هست یکی دیگر از مشکلات است. در حال حاضر در شمال کشور مساله ورود راکونها را داریم یا بحث لاکپشت گوش قرمز که نگرانی ورود آن به زیستگاههای کشور وجود دارد. بحث چهارم، بحث آلودگیها و الگوی مصرف است که شامل مصرف بیش از اندازه کودها و سموم شیمیایی تا مصرف بیرویه انرژی و همه کالاهاست اما نباید فراموش کرد که در بحث تخریب زیستگاهها که مهمترین عامل از بین رفتن تنوع زیستی است طرحهای توسعهای ناپایدار همیشه عامل اصلی بوده است.
تأثیر مردم در برداشت از محیطزیست به شکل شکار، برداشت زغال و چوب از جنگلها و مهمتر از آن به شکل مصرف همه کالاها و الگوی مصرف بسیار مهم است. خیلیها فکر میکنند اینکه شیر آب را باز بگذراند ربطی به خشک شدن تالابها ندارد در حالی که پدیده خشک شدن تالابها به خاطر سدسازی در کشور روی داده است.
مورد پلنگها مورد مثال خوبی است؛ تا اینجای سال 94 ما 10 مورد کشتار پلنگ داشتیم و 2 مورد نجات پلنگ توسط گزارشهای مردم. این رویه باید به سمتی برود که موارد برخورد با حیات وحش مانند ٢ مورد پلنگ نجات داده شده، تبدیل شود. برای اینکه این توازن نابودی برعکس شود باید فعالیتهای آموزشی را افزایش دهیم که مردم بااهمیت تنوع زیستی و حفظ محیطزیست و تأثیر آن بر زندگی اقتصادی و عادی خود هم آشنا شوند. ما به خاطر زندگی در شهرها از طبیعت فاصله گرفتهایم در حالی که همه چیزهایی که در شهر مصرف میکنیم را از طبیعت و تولیدات ناشی از آن دریافت میکنیم. ما یادمان رفته که خود در دل تنوع زیستی به حیات خود ادامه میدهیم. شکل زیست ما نیاز به بازآفرینی دارد قدمای ما منشهایی داشتند که از آن فاصله گرفتهایم. مثال و الگوی منفی آن ماجرای اروپا و آمریکاست که در این کشورها به خاطر افزایش مصرف سموم کشاورزی در بسیاری مناطق زنبورهاى عسل از بین رفته است و در نتیجه باروری درختان و گیاهان مختل شده و کسانی آنجا پول میگیرند تا گردهافشانی درختان و گیاهان را به شکل دستى انجام دهند که هرگز بازدهى گردافشانى طبیعى را ندارد.
مثال داخلی در اینباره خشک شدن دریاچه هامون است که با خشک شدن تالاب و نابودى ماهیها و نیزارهای اطراف تالاب، مردم محلى منطقه دچار بحران اقتصادی شده و بخشى از اهالی مجبور به مهاجرت شدند یعنی این بحران محیط زیستی بحرانهای اقتصادی، مهاجرت، اجتماعى و فقر را به همراه دارد.
توسعه پایدار از چهار بخش اقتصادى، فرهنگى، سیاست و محیطزیست تشکیلشده است اما مورد بخش محیط زیست در کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه همواره فراموش میشود. در کشور ما نمونههای این مشکل در نابودی دریاچه ارومیه و پدیده ریز گردها قابل مشاهده است. ریز گردها زمانی محدود به خوزستان بودند اما با این روند نابودی تالابها، در آینده نزدیک، همه کشور با این مسئله دست به گریبان خواهد بود. متأسفانه تعداد زیادى از تالابهای ما در حال خشک شدن هستند و به اهمیت اقتصادی و محیط زیستی آنها توجهی نمیشود.
توسعه در کشور ما به شکل ناپایدار دنبال میشود و به رکن محیط زیست کمتر توجه میشود. بسیاری از طرحهای توسعهای با تخریب جدى محیط زیست همراه هستند. جاده کشی، پالایشگاهها و صنایع ما در جاهای مناسب ساخته نمیشوند. مثال آنهم همین صنایع آببر هستند که در مناطق مرکزی ایران که دچار بحران کمبود آب هستند ساختهشدهاند. آمایش سرزمین در ایران به درستی صورت نمیگیرد. آمایش سرزمین اطلاعاتى مانند وضعیت زمین، شیب، جهت، ارتفاع، بارش و پوشش خاک و گیاهان مناطق را تحلیل کرده و به ما نشان میدهد که در چه نقطهای چه شکل بهرهبرداری قابل اجراست. متأسفانه این موضوع در ایران مغفول مانده است. هرچند در سالهای اخیر کارهایی در اینباره انجام شده اما میتوان بهسادگی دید که هنوز با وضعیت مطلوب فاصله بسیار زیادى داریم.
ماجرا دو سویه است، از طرفی مردم باید سعی کنند نقش خود را درست انجام دهند و دولت هم باید توسعه پایدار را سرلوحه کارهای خود قرار دهد. در این میان تشکلهای محیط زیستی نقش کلیدی دارند آنها از یکسو باید به مردم آموزش دهند و از سوی دیگر باید از دولت انتقاد کرده و در مذاکره با آن راهکارهای کارشناسی ارائه دهند. دولت هم باید به این تشکلها اعتماد کند.
تأثیر آموزش خیلی زیاد است. البته آموزش کار مشکلی است و نیازمند رعایت مسائل خاصی است. در آموزش رعایت بسیاری ظرافتها ضروری است این کار زمانبر است و باید استمرار داشته باشد علاوه بر اینها تأثیر آن دیر دیده میشود و ارزیابی این تأثیر هم مشکل است. اما با وجود اینها، ما به چشم دیدهایم که تأثیر آموزش بسیار عمیق است. در اوایل دهه 80 بیشترین عامل مرگ و میر یوزپلنگها کشته شدن به دست مردم بود و در مناطقى سالیانه به طور متوسط حدود ١/٥ یوزپلنگ کشته میشد. اما در آن مناطق و مناطق دیگر کارهای آموزشى گستردهای انجام شد و در حال حاضر آمار کشته شدن یوزپلنگ مستقیم توسط انسان ناچیز است و به تلفات جادهای و کشته شدن توسط سگهای گله محدودشده است. این تغییر رویه تلفات نشان میدهد که آموزش تأثیرگذار بوده است. مثال دیگری که میتوان بزنم این است که ما در روستاهای یکی از مناطق حفاظتشده درباره پلنگ کارگاههای آموزشی داشتیم مدتها بعد یکی از اهالی را در تهران دیدیم و او برایمان تعریف کرد که پدرش شکارچی بوده ولی وقتی دیده بود که عدهای از تهران آمدهاند تا درباره حیات وحش منطقه کاری بکنند کلاً دست از شکار کشیده بود.
آموزش زمانبر است و باید در کنار آن بحث حفاظت اجرایی هم صورت گیرد اینها در کنار هم نتیجه میدهند. آموزش نوعی سرمایهگذاری و حل کردن مشکل از ریشه است اما باید راهکارهای کوتاهمدت را هم در کنار آن دید. اگر به کارآموزشی نپردازیم همیشه در وضعیت بحرانی و راهکارهای کوتاهمدت میمانیم و در نهایت به شرایطی میرسیم که از تنوع زیستی چیزی باقی نمانده که بخواهیم از آن حفاظت کنیم.
اتفاقهای خوب در حال زیادتر شدن هستند و فعالیتهای مردمى در سرتاسر کشور انجام میشود و در حال گسترش است. شاید برخی فکر کنند که این کارهای مردمى تأثیر ندارد. در حالی که آنها تأثیرات مهی دارند و روی مناطق کشور اثرات خوبی گذاشته و باعث گسترش دغدغههای محیط زیستی شدهاند. لازم نیست خروجی کار آنها باعث شود که همه کارشناس محیط زیست شوند اما میتوان به جایی رسید که همه نقش خود را به درستی انجام دهند. از هر کس نمیتوان انتظار داشت که پزشک شود اما با آموزش همه افراد میتوان انتظار داشت که بهداشت را رعایت کنند. کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد تا محیط زیست به بخشی از دانش عمومی تبدیل شود. ارزش این دانش عمومی به حدی است که امروزه مردم با آگاهی از برق و مخاطرات آن، هم به خاطر ارتباط مستقیم با این پدیده و آموزشهای عمومی داده شده در این باره با آن به درستی برخورد میکنند و حوادث ناشی از آن به نسبت بزرگی درگیری انسان با آن بسیار ناچیز است. ما در محیط زیست چنین ارتباط و آموزشی را نداریم و این چیزی است که باید به وجود آوریم.
لینک گفتگو: http://ana.ir/news/34225