نام انگلیسی: Eurasian Lynx
نام علمی: Lynx lynx
مقدمه: پستانداران گوشتخوار و بویژه گربه سانان به دلیل قرار گرفتن در رأس هرم غذایی، نشان دهندۀ سلامتی یک زیستگاه بوده و از این رو از رده های مهم جانوری به حساب می آیند. در عین حال، این دسته از پستانداران نقش بسیار مهمی در برقراری تعادل جمعیت سایر گونه های جانوری دارند. حضور هشت گونه از خانوادۀ گربه سانان در کشور، ایران را به یکی از نقاط مهم از این حیث در ذنیا تبدیل ساخته است. با این وجود اطلاعات بسیار اندکی از بوم شناسی و زیست شناسی آنها در اختیار است. در این بین، وضعیت زیستی سومین گربه سان بزرگ ایران یعنی سیاهگوش اوراسیایی، در هاله ای از ابهام قرار دارد.
به طور کلی در دنیا، چهارگونه سیاهگوش وجود دارند که شامل سیاهگوش اوراسیایی (Lynx lynx)، سیاهگوش ایبریایی (Lynx pardinus)، سیاهگوش کانادایی (Lynx canaensis)و باب کت (Lynx rufus) می شوند. در این بین، سیاهگوش اوراسیایی از نظر جثه از سایر گونه ها بزرگ تر و دارای گسترده ترین پراکنش است که ایران را نیز در بر می گیرد.
بر اساس شواهد موجود، زیرگونهای از سیاهگوش که در ایران وجود دارد، L. l. dinnikiاست. این زیر گونه از جمله ناشناختهترین زیرگونههای سیاهگوش در دنیا محسوب میشود که در جنوبیترین حد پراکنش خود در نواحی شمال، شمال غربو برخی مناطق غرب ایران دیده شده است. در تمامی محدوده پراکنش این زیر گونه اطلاعات بسیار اندکی از زیستشناسی و بوم شناسی آن در دسترس است که به وضعیت مبهم آن دامن زدهاست.
سیاهگوش اوراسیایی دارای زیرگونههایی است که اختلاف نظرهایی پیرامون قطعیت و یا حضور برخی از آنها وجود دارد. با این حال، آنچه در حال حاضر مورد تایید بیشتر دانشمندان دنیا است عبارتند از:
ردیف |
زیرگونه |
محدوده پراکنش |
1 |
L. l. lynx |
شمال اروپا و غرب سیبری |
2 |
L. l. carpathicus |
کوههای کارپاتیان |
3 |
L. l. martinoi |
بالکان |
4 |
L. l. dinniki |
منطقه قفقاز، ایران و ترکیه |
5 |
L. l. isabellinus |
آسیای مرکزی |
6 |
L. l. wardi |
آلتای (شمال غرب مغولستان) |
7 |
L. l. kozlovi |
ساژان (شمال شرق قزاقستان) |
8 |
L. l. wrangeli |
شرق سیبری |
9 |
L. l. stroganovi |
شرق دور روسیه |
معرفی گونه: سیاهگوش اوراسیایی با نام های سیاهگوش اروپایی، شمالی و پالئارکتیک نیز شناخته می شود. ادوارد بلیث در سال ١٨٤٢ میلادی، در «رساله ای پیرامون گونه های سیاهگوش (لینکس)» به همان شکلی که پیش از آن توصیف شده بود، سیاهگوش را چنین معرفی می کند: « به طور کلی، سیاهگوش ها جانورانی سبک وزن با پهلوهایی کشیده هستند که پاهایی نسبتأ بلند دارند و پوشش بیشتر آنها در زمستان بلند و ضخیم است.»
سیاهگوش اوراسیایی با داشتن طول بدن کم، دم کوتاه و موهای بلند روی گوش ها، شبیه به یک باب کت به نظر می آید، با این تفاوت که بسیار بزرگ تر بوده و دارای پاهای کشیده تر و بزرگتری است. پاهای کشیدۀ این جانور آن را کاملأ از سایر هم نوعان خود مجزا می سازد، به طوریکه در مواردی نادر افرادی با طول شانۀ بیش از ٧٠ سانتی متر هم گزارش شده است. پاهای عقبی از پاهای جلویی بلندتر است که به نظر می رسد این تفاوت همراه با تغییرهای دیگر در اسکلت، سازگاری برای جهش را پدید آورده است.
سیاهگوش ها پاهایی قوی، بزرگ و ظاهری نیرومند دارند. پنجه ها پهن بوده و دارای بافت هایی توسعه یافته در بین انگشتان هستند. در زمستان بخشهای زیرین پنجه ها با موهای بلند، انبوه و زبر پوشیده می شود. ظاهرأ این مشخصات سازگاری هایی برای جابجایی در برف عمیق است. برای سیاهگوش، «فشار وزن روی سطح پا»، از ٣٤ تا ٦٠ گرم در هر سانتی متر مربع متفاوت است که به معنای آن است که پنجه های سیاه گوش بر روی برف، توانایی حمل سه برابر وزنی که پنجه های یک گربۀ وحشی می تواند در همان شرایط تحمل کند را دارد. نداشتن پوشش مو در کف پا برای زمستان، سیاهگوش های هیمالیا را از دیگر انواع مشخص می سازد.
دم در سیاهگوش کوتاه بوده و حدود یک شششم طول سر وبدن است و موهای ضخیمی داشته و انتهای سیاه آن بریده به نظر می رسد. گوش های بزرگ، در قاعده پهن و در انتها نوک تیز بوده که با دسته ای از موهای سیاه سیخ شده به طول ٤ تا ٧ سانتی متر آراسته می شود.پشت گوشها لکۀ مرکزی خاکستری- نقره ای دارد.موهای بلند خاکستری و سفید، پایین گونه را پوشانده که به سمت پایین آویزان بوده و شکل یک طوق را ایجاد می کند که در زمستان تقریبأ شبیه یال است.جمجمه پهن، نسبتأ کوتاه و بزرگ با کمان های زیگوماتیک عریض که به چهره ظاهر پهنی میدهد.
سیاهگوش با پوشش بلند، ضخیم و نرمی که در قسمت پشت انبوه تر است در برابر سرما مقاوم است. خز قسمت شکم مخصوصأ در جوان ها روشن است. در پوشش تابستانه موها کوتاه تر، کم پشت تر و زبرتر است. رنگ پوشش سیاهگوش بسیار متفاوت است اما بخش های زیرین، سینه، گردن، گلو، چانه، پلک چشم و درون گوش ها و پاها معمولأ سفید هستند. پوشش زمستانۀ سیاهگوش می تواند خاکستری- نقره ای، خاکستری متمایل به زرد یا قهوه ای متمایل به خاکستری با موهای سفید باشد. در این بین پوشش آبی خاکستری و خاکستری تیره کمتر معمول است. سیاهگوش هایی که در عرض- های شمالی تر یا ارتفاعات بالاتر زندگی می کنند به نسبت آنهایی که در جنوب هستند، رنگ پریده تر و خالهای کمتری دارند، اما تفاوت های کمی در سطح منطقه ای رخ می دهد. برای مثال، لینه دو طیف رنگی را در سیاهگوش های سوئد شناسایی کرد که اولی را «سیاهگوش گربه ای» و دیگری را «سیاهگوش گرگی» نامید که دومی در جنگل های متراکم یافت می شود.
پوشش زیرین در سیاه گوش متراکم و رنگ های متفاوتی از حنایی براق یا خرمایی حنایی تا متمایل به خاکستری یا خاکستری- آبی دارند. پوشش تابستانه با موهای کوتاهتر و کم پشت تر متمایل به قرمز یا قهوه ای است. سیاه گوش با پوشش متمایل به سرخ، بیشتر در اروپای جنوبی وقفقاز یافت می شود و آنها هم خالهای روشن تر نسبت به دیگر سیاه – گوشها دارند.
الگوی خالها از بدون خال تا خال های بارز سیاه، متفاوت است. برای مثال، سیاهگوش هیمالیایی رنگ پریده تر(پوشش ایزابلین) بوده ودر زمستان، اغلب خال های مشخصی که در سیاهگوش اروپایی وجود دارد در آن دیده نمی شود. سیاهگوش فاقد خال نادر است و معمولأ چندین لکۀ تیرۀ نامشخص در پاها و شکم افراد «بون علامت» وجود دارد. در بیشتر نمونه ها، لکه ها در تمام بدن پراکنده هستند اما این لکه ها از نظر تعداد، اندازه، سایه روشن و وضوح متفاوت هستند. علاوه بر لکه ها، سیاه گوشها اغلب با نوارهای تیرۀ باریک در طول ستون فقرات و پشت مشخص می شوند. ممکن است چندین نوار طولی متمایل به سیاه و قهوه ای در پیشانی، بین گوشها و در بالای سر وجود داشته باشد.
سیاهگوش اوراسیایی بزرگترین گربۀ «دم کوتاه» یا bob-tailed است که می تواند از نظر طول به یک متر و وزنی بیش از ٣٨ کیلوگرم برسد. حتی یک نر بالغ از کوههای کارپاتیان رومانی با وزن ٤٨ کیلوگرم و مورد دیگری از کوه های کارپاتیان اوکراین با ٤١ کیلوگرم وزن گزارش شده اند، اما از آنجایی که موارد معدودی از سیاهگوش ها با وزن حتی حدود ٣٠ کیلوگرم وجود دارند چنین گزارش هایی مورد تردید هستند. در سوئد، سیاه گوش نر بالغ به طور متوسط ٩/١٧ و ماده ها ٨/١٦ کیلوگرم وزن دارند. به طور مشابهی وزن ٢٢ جانور بالغ از مرکز روسیه، در محدودۀ ١٤ تا ٢٤ کیلوگرم بوده است اما متوسط وزن نرها ٦/١٩ کیلوگرم و ماده ها ٣/١٧ کیلوگرم بود. نرها معمولأ بزرگتر و سنگین تر از ماده ها هستند اگرچه در بعضی مناطق، ماده ها تقریبأ از نظر اندازه با نرها برابر هستند. در بین تمام گونه های سیاهگوش، L.lynx کمترین میزان دوریختی جنسی را نشان می دهد.
بوم شناسی و رفتار شناسی: سیاهگوش اوراسیایی در بیشتر نقاط پراکنش خود، گونه ای جنگل زی به شمار می رود و نوع زیستگاهش وابسته به حضور و پراکندگی طعمه ها، به خصوص سم داران کوچک و خرگوش است. این گربه در سراسر مناطق شمالی و مرکزی اروپا و روسیه از زیستگاه های مختلفی مانند تایگا، جنگل های پهن برگ شمالی و بیشه زار ها استفاده می کند، ولی در محدوده های جنوبی پراکنش خود در استپ ها نیز دیده می شود.
برف مشخصأ نوع زیستگاه سیاهگوش را تحت تأثیر قرار می دهد. با وجود آنکه سیاهگوش ها توانایی زیادی برای حرکت در برف دارند ولی در برف های عمیق و سست به مشکل بر می خورند و در مناطقی که عمق برف متجاوز بر ١٠٠ سانتی متر است نمی توانند زنده بمانند. لازم به ذکر است عمق برف حرکت طعمه ها را نیز تحت تأثیر قرار می دهد.
از دیگر عوامل مؤثر بر جمعیت سیاهگوش، گرگ ها هستند. گاگیز برگ( ١٩٧٥) بیان می کند زمانی که گرگ ها در طول جنگ جهانی دوم به شرق اسلواکی سرازیر شدند، سیاهگوش ها از آن منطقه خارج شدند. همچنین در روسیه زمانیکه جمعیت گرگ ها افزایش پیدا کرد، سیاهگوش کمیاب شد. در پناهگاه جنگلی در روسیۀ مرکزی دو گرگ در حال تعقیب سیاهگوشی دیده شده اند و قبل از آنکه بتواند بالای درخت برود آن را از پای درآوردند. در پناهگاه دیگری در محتویات معدۀ دو گرگ، باقی مانده هایی از سیاهگوش دیده شد. در چندین منطقه نیز کاهش جمعیت گرگ باعث افزایش تعداد سیاهگوش شده است. با این وجود، نتایج تحقیقات جدیدی که بر پایۀ رادیو تله متری در لهستان و سوئد انجام شده اند خلاف این نظریه را نشان می دهند و پیشنهاد می کنند که گرگ ها و سیاهگوش ها دارای نیچ های متفاوتی هستند. در برخی مکانها پلنگ برفی و پلنگ شاید رقبای سیاهگوش باشند، اگرچه تاکنون تعارضی ثبت نشده است.
سیاهگوش اوراسیایی به عنوان جانور محتاط و خجالتی، ولی نه ترسو شناخته شده است. مانند بقیۀ گربه سانان، آنها به خوبی از درخت بالا می روند و اگر ناگهانی ترسانده یا تعقیب شوند برای فرار از درختان استفاده می کنند. آنها معمولأ از آب اجتناب کرده و برای عبور از آبراهه و نهرها از تخته چوب ها و صخره ها استفاده می کنند، ولی اگر مجبور شوند شنا می کنند. سیاهگوش می تواند نزدیک انسان و یا فعالیت های انسانی زندگی کند و گاهی در روستاها و شهر های کوچک حضور می یابند، ولی حضورشان در این مناطق وابسته به کاهش جمعیت طعمه در زیستگاه های اصلی است.
سیاهگوش در طول روز به استراحت و خوابیدن در میان درختان و یا سوراخ های طبیعی درون صخره ها می پردازد. آن ها عمدتأ شب فعال بوده و در هنگام غروب وطلوع آفتاب بیشترین فعالیت را دارند، ولی در زمان بزرگ کردن بچه ها یا کمبود غذا روز فعال می شوند. مشاهدات زیادی از شکار خرگوش، شوکا و مارموت توسط سیاهگوش در طول روز وجود دارد. سیاهگوش ها در شرایط بد آب و هوایی مانند طوفان برف و کولاک دیده نمی شوند.
سیاهگوش بینایی و شنوایی فوق العاده ای دارد. اسلودسکی بیان می کند که سیاهگوش ها می توانند صدای جویدن شاخۀ درخت توسط خرگوشی که در فاصلۀ ٥٠ تا ٦٠ متری قرار دارد را بشنود. لیندمن (١٩٥٠) توانسته دقت دید دو سیاهگوش جوان دست آموز را آزمایش کند. آنها می توانستند موش را در ٧٥ متری، خرگوش را در ٣٠٠ متری و شوکا را در ٥٠٠ متری ببینند. همچنین لیندمن نشان داد که سیاهگوش حافظۀ مکانی فوق العاده ای دارد و ویژگی های محیطی، مسیر رفت و آمد، محل استراحت وغیره را به خوبی به خاطر می سپارد.
سیاهگوش در جنگل در امتداد چوب ها و تنه های افتادۀ درختان به صورت زیگزاگی و دایره ای و به آهستگی حرکت می کند. آنها غالب اوقات می نشینند یا دراز می کشند. هنگام حرکت در میان شکارگاه، از مسیرهایی که به واسطۀ حرکت خرگوش ها یا شوکاها ساخته شده یا از نهرهای یخ زده استفاده می کنند. ردیابی سیاهگوش در برف، در مرکز روسیه نشان می دهد که معمولأ مسیر حرکت این حیوان در طول مانداب های جنگلی، لکه های باقی مانده در میان پاکتراشی ها و در کوهستان ها بویژه در نواحی صخره ای است.
سیاهگوش برای نزدیک شدن به شکار، از صخره های بیرون زدۀ روی زمین، درختان و یا ویژگی های محیطی منطقه استفاده می کنند تا بتوانند بر منطقۀ پیرامونی اشان تسلط داشته باشند.
سیاهگوش ها معمولأ به تنهایی شکار می کنند، اما تعدادی گزارش از شکار دسته جمعی دو یا تعداد بیشتری سیاهگوش وجود دارد. شناخته شده ترین مثال حملۀ یک جفت سیاهگوش به گوزن مشک (ختن) در حال استراحت است. براساس بازسازی ردپاهای مشاهده شده در برف، دیده شده دو سیاهگوش که ٥٠ متر باهم فاصله داشتندف در امتداد شیب دامنه به صورت موازی به سمت هم حرکت کردند، سپس گوزن متوجه گربهای که در شیب بالاتر بوده می شود وشروع به فرار می کند. ناگهان گربه ای که در سیب پایین تر قرار داشته به صورت زیگزاگ و با جهش های بلند شروع به تعقیب گوزن کرده ولی پس از طی کردن ١٠٠ متر نتوانسته آن را شکار کند. سپس آنها جستجو را به همان شیوۀ قبلی، یکی در شیب بالاتر از دیگری در طول همان دامنه، از سر گرفتند.
اطلاعات بدست آمده از ردیابی در برف نشان می دهد که سیاهگوش می تواند برای یکبار شکار، ٧ تا ٨ کیلومتر را بپیماید، اگرچه در برخی از مناطق این فاصله به صورت میانگین ١٠ کیلومتر در روز است. اما این حرکات به میزان غذا بستگی دارد که هرچه کمتر باشد این فواصل بیشتر می شود.
بوم شناسی تغذیه: مانند دیگر اعضای خانوادۀ گربه سانان، سیاهگوش ها شکارچیانی هستند که با بکارگیری روش های متفاوت در شرایط گوناگون، شیوۀ نزدیک شدن و غافلگیر کردن را به کار می برند. برای شکار خرگوش،سیاهگوش با استفاده از پوشش منطقه، خود را به نزدیکترین فاصلۀ ممکن به جانور در حال تغذیه می رساند. در یک فرصت مناسب، با یک جهش که ممکن است به سه متر هم برسد، بر روی طعمۀ خود می پرد و آن را به چنگ می آورد. سیاهگوش به ندرت به تعقیب خرگوش ها می پردازد و کمتر پیش می آید که پیش از صرف نظر از شکار، بیش از ١٠ پرش انجام داده باشد. اگر قطر لایۀ برف به اندازه ای که بتواند وزن جانور را تحمل کند نباشد، تلاش می کند با کمین کردن در پشت پناه های مناسب، خرگوش را در مسیر حرکتش غافلگیر کند. شکار کردن بر روی لایۀ نازک برف پر سر وصدا است چون در هر حرکت برف زیر پا می شکند. سیاهگوش برای شکار سم داران به آنها نزدیک می شود و اگر ضخامت برف مناسب و توانایی تحمل وزن جانور را داشته باشد، برای مسافت کوتاهی به تعقیب آنها نیزخواهد پرداخت. اما برای گوزن ها ممکن است این روش در شرایط ویژه ای رخ دهد.
سیاهگوش ها از منابع غذایی مختلفی استفاده می کنند. به طور اساسی آنها از پستانداران، بویژه گیاهخوارانی مانند گراز، سمورها، خرگوش ها و جوندگان کوچک تغذیه می کنند اما از گوشتخواران کوچک دیگر و پرندگان نیز استفاده می شود. تفاوت در رژیم غذایی سیاهگوش از تفاوت فراوانی طعمه در عرض های جغرافیایی مختلف، از شمال تا جنوب، پیروی می کند.
اینکه آیا سیاهگوش های نر و ماده طعمه های متفاوتی راترجیح می دهند یا خیر هنوز مشخص نشده است. سیاهگوش می تواند شوکا های ١٥ کیلوگرمی تا گوزن های قرمز نر بالغ ٢٢٠ کیلوگرمی را شکار کند اما کوچکترین فرد سم دار یک مجموعه را ترجیح می دهد. زمانی که گوزن قرمز و گراز شکار می کنند، معمولأ جوان تر ها را انتخاب می کنند. در بیشتر نقاط اوراسیا شوکا تنها و مهمترین طعمۀ سم دار سیاهگوش است.
سیاهگوشها مانند سایر گربهسانان، بهندرت اقدام به کشتار طعمه بیش از نیاز خود میکنند. بسیاری از گزارشهای کشتارهای این چنینی مربوط به مواردی است که طعمه در مکانی محصور قرار داشته است و به همین دلیل، آسیبپذیر بوده است. کشتارهای این چنینی در مناطق عاری از شکارچی رقیب که سیاهگوشها معرفی مجدد شده بودند نیز گزارش شده است. در چنین شرایطی، طعمههای وحشی کاملا بیتجربه و آسیبپذیرتر به شکارچی هستند.
اکثر گربهسانان تلاش میکنند که پاهای عقبی خود را در زمان متوقف کردن طعمههای بزرگ، بر روی زمین استوار نگه دارند. سیاهگوش در این مورد میتواند یک استثنا باشد. گزارشها متعددی وجود دارد که در سیاهگوش در حمله به طعمههای بزرگ بر پشت آنها میپرد و با فرو کردن چنگالها و نگهداشتن خود بر روی بدن جانور، گلو یا گردن قربانی را گاز میگیرد. گزارشهایی از مشاهده شوکایی که سیاهگوشی از گردنش آویزان بوده و در حال فرار بوده است وجود دارد. احتمالا پریدن بر پشت یک گوزن بزرگ، ایمنترین شیوه برای متوقف کردن آن نیست ولی ممکن است بهترین گزینه در زمانی که برف عمیقی وجود داشته و زمینی برای قرار دادن پاهای عقبی یک گربه وجود ندارد، باشد.
احتیاج غذایی روزانه یک سیاهگوش بالغ حداقل ١/١ کیلوگرم گوشت، و معمولا بین٢/١ تا ٥/١ کیلوگرم، که حدود ٥ تا ١٠ درصد وزن جانور میشود، است. معمولا سیاهگوشها در باغ وحش حدود ٥/١ کیلوگرم گوشت در روز میخورند که با حداکثر گوشت یافتشده در معده سیاهگوشهای کشتهشده در طبیعت برابر است.
سیاهگوشها تنها بخشی از یک شکار بزرگ را میخورند ولی رهاکردن لاشه شکار ممکن است به دلیل مزاحمت یا رقابت لاشهخواران دیگر باشد. لاشههای بزرگ باعث جلب گرگ، ولورین، گرازها و روباه و سایر لاشهخوارانمیشود. سیاهگوش در برخی موارد تلاش میکند که طعمه خوردهنشده خود را مخفی ساخته و آن را با علف خشک، ترکه و برف بپوشاند. در جنگل بیالوویژا، اغلب شکارهای سیاهگوش توسط سایر لاشهخواران، بهویژه گرازها، مورد استفاده قرار میگرفته است.
سیاهگوشها نسبتا شکارچیان موفقی هستند. ردیابی در برف در نقاط گوناگون دنیا نشان داده است که ١٨ تا ٤٣ درصد حملهها به خرگوش موفقیتآمیز بوده است و این میزان برای باقرقره در حدود ٢٤ تا ٣٠ درصد بوده است. سیاهگوشها تقریبا دوبرابر در شکار خرگوش در جنوب سوئد نسبت به شمال سوئد موفق بودهاند که به دلیل وجود برف نرم و عمیق که مانع شکار موفق میشود، تفسیر شده است.در سوئد، ٧٠ درصد حملههای به گوزنهای شمالی نیمهاهلی و ٥٢ درصد حملهها به شوکاها موفق گزارش شده است؛ اگرچه چنین میزان موفقیت بالایی در شکار سمداران، کاملا غیر معمول است.
ساختار اجتماعی: به نظر میرسد سیاهگوشها هم دارای ساختاری اجتماعی مانند سایر گربهسانان کوچکی هستندکه به تنهایی زندگی میکنند. بطوری که نرها دارای گستره خانگی بزرگتری هستند و گستره خانگی یک یا چند ماده در اطراف گستره خانگی آنها قرار دارد. میزان همپوشانی گستره خانگی مادهها بسیار اندک است که نشان میدهد این گسترهها برای آنها بسیار اختصاصی هستند. به نظر میرسد میزان همپوشانی گستره خانگی نرها بیشتر است ولی آنها بطور معمول از یکدیگر دوری میکنند.
در سوئیس برایتنموزر یک جمعیت پویا از سیاهگوشهایی که معرفی مجدد شده بودند را به گردنبند ماهوارهای مجهز نمود و دریافت که گستره خانگی افرادی که در حاشیه جمعیت قرار دارند ٣ برابر کوچکتر از افرادی است که در مرکز جمعیت قرار دارند. در این میان گستره خانگی دو سیاهگوش نر که در مرکز جمعیت زندگی میکردند ٢٧٥ و ٤٥٠ کیلومتر مربع بوده در حالی که گستره خانگی نری که در حاشیه جمعیت زندگی میکرده ١٣٥ کیلومتر مربع بوده است. همچنین میانگین اندازه گستره خانگی ٣ سیاهگوش ماده در حاشیه یک جمعیت ٧٢ و در مرکز آن به طور میانگین برای ٥ ماده ٢٠٩ کیلومتر مربع بوده است. به نظر برایتنموزر، در حاشیه گسترههایی که جمعیت سیاهگوشها در آنجا در حال افزایش است، سمداران کم تجربه هستند و در نتیجه نسبت به گوشتخواران آسیبپذیرتر هستند، در این شرایط سیاهگوشها دارای گسترههای کوچکتری هستند. اما از آنجایی که جمعیت طعمه به خاطر شکار زیاد کاهش پیدا میکند و شناخت طعمه از گوشتخواران بیشتر میشود، بنابراین شکار طعمه مشکلتر شده و سیاهگوشها باید گستره خانگی خود را گسترش داده تا بتواند نیاز خود به انرژی را تامین نماید.
تراکم سیاهگوشها و سیستم اجتماعی آن در مناطق مختلفی که عمدتا به خرگوش به عنوان غذا وابسته است احتمالا متفاوت است. جمعیت خرگوشها بطور دورهای تغییر میکند و در دوره زمانی که جمعیت آنها بسیار کاهش مییابد احتمال دارد سیاهگوشها گستره خانگی خود را ترک کنند.
جابجایی یا گشتزنی سیاهگوشهای نر در طول فصل جفتگیری زیاد میشود. در جایی که تراکم مادهها کم باشد، شاید نرها برای یافتن فرصت جفتگیری مسافتهای طولانی را طی نمایند یا در گستره خود باقی بمانند و تلاش بکنند تا جفت خود را بیابند. این نتایج بر اساس مشاهدات مربوط به سیاهگوش نری در سوئیس بدست آمده است.
سیاهگوش گستره خانگی خود را علامتگذاری میکند و با همسایگان خود بیشتر با استفاده از بو ارتباط برقرار میکند. این گربهسان بطور منظم قسمت اعظم گستره خانگی خود را بازدید میکند و به هر بخش از آن را در هر ٧ تا ١٠ روز سر میزند و سرتاسر گستره خانگی خود را هر ١٥ تا ٣٠ روز مورد بازدید قرار میدهد. سیاهگوش برای تعیین مرز گستره خانگی خود از یکسری علائم متفاوت شامل پشته کردن خاک، ادرار و سرگین استفاده میکنند. سرگین ممکن است با خاک پوشانده شود هرچند که در مرزهای قلمرو سرگین را غالبا پنهان نمیکند و در جای مشخصی مانند بالای یک تکه سنگ قرار میدهد. علامتگذاری قلمرو بویژه در فصل جفتگیری زیاد میشود.
سیاهگوشها دارای ١٠ تا ١٢ نوع تن صدا هستند و با این اصوات به سایر افراد ارتباط برقرار میکنند. در حالیکه برخی از این صداها مانند همه گربهها است برخی از این صداها و ساختار آنها بیشتر شبیه جنس Felis است تا جنس Panthera . مانند سایر گربهها سیاهگوشها نیز دارای اصواتی چون” میو”،” هیس” و “خرخر” کردن است. همچنین آنها درای توانایی زوزهکشیدن، غرغره کردن هستند.
تولید مثل و نمو: سیاهگوش مادهای که آماده جفتگیری است به پشت خود میغلطد و با صدای بلند میو میو میکند. بر طبق مشاهدات سیاهگوش در اسارت، مدت فحلی بین ٤ تا ٧ ، یا ٧ تا ١٠ روز طول می کشد. اوج زمان فحلی ١ تا ٢ روز طول میکشد. نرها در مدتی که به مادهها اظهار عشق میکنند به ندرت غذا میخورند. نر و ماده مکرر جفت گیری میکنند و مدت آمیزش کوتاه است. در طی جفتگیری نر با دندانهای خود پوست پشت گردن ماده را چنگ میزند و صدا میدهد.
مطالعه بر روی دستگاه تولید مثل سیاهگوش بارور شده نشان میدهد با وجود زمان نسبتا زیاد فصل جفتگیری، سیاهگوش اوراسیایی بیش از یکبار جفتگیری نکرده و اوج تخمکگذاری بیش از یکبار در هر فصل نیست. با این وجود سیاهگوش در صورتیکه توله خود را بلافاصله بعد از تولد از دست بدهد دوباره این چرخه را طی خواهد کرد. در این رابطه مشاهده شده که مادههایی در اسارت دو توله در یک سال به دنیا آوردهاند.
مدت زمان بارداری بین ٦٧ تا ٧٤ روز میباشد. وقتی دوران بارداری رو به پایان است، ماده لانه مجزایی را برای بهدنیا آوردن تولههای خود انتخاب میکند. لانهها زیر شاخههای کم ارتفاع درخت کاج، در میان ریشههای پایینی درختان یا در تودههای صخرهای و شکافها قرار میگیرند.
مادهها ١ تا ٤ توله به دنیا میآورند. میانگین اندازه ٢٢ توله، ٤٦/٢ بوده است . وزن آنها هنگام تولد بین ٢٤٥ تا ٤٣٠ گرم میباشد. در چند هفته اول بدن آنها از پوست نرم، نازک، خاکستری متمایل به قهوهای با نقطههایی مبهم پوشیده شده است. خالها به تدریج در هفته یازدهم آشکار و مشخص میشوند. در ١٤ هفتگی رنگ بدن سیاهگوشهای جوان مثل بالغها میشود.
سیاهگوشهای جوان رشدشان خیلی کمتر از گربههای وحشی است. چشمهای توله سیاهگوشها در روز دهم تا دوازدهم باز میشود و آنها از ٦ تا ٧ هفتگی شروع به خوردن غذای سخت میکنند. تولهها در ١٢هفتگی شروع به بازی میکنند. در باغ وحشی تولههای سیاهگوش تقریبا در ١٤ هفتگی مستقل شده و میتوانستند ٦ متر از درخت بلوط بالا بروند.
در طبیعت مادرها اکثر وقت خود را در نزدیکی لانه بچههایشان میگذرانند. سیاهگوش لانهای که برای به دنیا آوردن بچهها از آن استفاده میکرد را وقتی تولهها ٢ تا ٣ ماهه هستند رها میکند ولی تولهها تا ٥-٦ ماهگی به طور کامل از شیر گرفته نمیشوند. آنها تا ١٠ ماهگی با مادرشان بوده و در فصل بعدی جفتگیری از هم جدا میشوند. فقط یک مورد مشاهده مادر با توله سیاهگوش ٢ ساله خود گزارش شده است.
اگرچه سیاهگوشهای جوان اساسا در ١٠ تا ١٢ ماهگی مستقل میشوند ولی اکثر آنها تا ٢-٣ سالگی از لحاظ جنسی بالغ نمیشوند. وقتی سیاهگوشهای جوان از مادر خود جدا میشوند، باید قلمرو مادر را ترک کرده و دنبال یک قلمرو اشغال نشده بگردند. بسته به شرایط محیطی، شاید تولههایی که از مادر خود جدا میشوند شانس کافی برای پیدا کردن یک نقطه اشغال نشدهای نزدیک محل تولد خود داشته باشند ولی در عین حال ممکن است صدها کیلومتر برای یافتن یک گستره اشغال نشده جابهجا شوند. ممکن است رسیدن تولهها به سنی که قلمرو مادر را ترک نمایند تصادفی باشد.
پراکنش جهانی: پراکنش جهانی سیاهگوش اوراسیایی شامل گستره وسیعی از روسیه و مناطق شمالی آسیا و ارتفاعات هیمالیا، آسیای مرکزی، قفقاز و ایران دیده میشود. این گونه روزگاری در تمام اروپا دیده میشد ولی در حال حاضر جز در اسکاندیناوی که بطور پیوسته و یکپارچه حضور دارد، در سایر نقاط این قاره به صورت جمعیتهایی جدا از هم وجود دارد.
این گونه در فهرست سرخ IUCN، گونهای با درجه نگرانی کم (LC) شناخته میشود و از نظر سازمان حفاظت محیط زیست ایران، گونهای «حمایتشده» به حساب میآید. سیاهگوش در طیفهای متنوعی از زیستگاهها از جنگلهای انبوه گرفته تا مناطق استپی و ارتفاعات آسیای مرکزی دیده میشود.
زمانی سیاهگوش در مناطق جنگلی و جنگل-استپی اروپا و آسیا گسترده بودند. پراکنش وسیع آنها از سوئد و نروژ در شمالغربی تا جنوب در شبهجزیره ایبریا (شامل اسپانیا و پرتغال)، رو به شرق تا شمال ایتالیا، سوئیس، اتریش و کارپاتیان، بالکان و قفقاز تا ترکیه و شرق تا شمال عراق و ایران گسترده شده بود. محدوده گسترش سیاهگوش در سرتاسر شمال اروپا، از روسیه تا شمال شرقی سیبری، کامچاتکا، جزیره ساخالین، منچوری، کره، شمال چین، مغولستان و رو به سمت جنوب در سرتاسر تین شان تا کپه داغ ترکمنستان، شمال افغانستان و در مجاورت بخشهایی از پاکستان و کشمیر، کولون شان و جنوب شرقی تبت تا سیچوان است.
در دورههای گذشته، این محدوده به طور چشمگیری بهویژه در اروپا کاهش یافت، به نحوی که سیاهگوش در ٩ کشور به طور کامل و در ٩ کشور دیگر تقریبا نابود شد. جمعیتهای سیاهگوش در نروژ، سوئد، فنلاند، جمهوری چک، اسلواکی، رومانی و لهستان از انقراض حفظ شدند. جمعیتهای باقیمانده در فرانسه، ترکیه، جنوب شرقی یوگسلاوی سابق و آلبانی نیز به حیات خود ادامه دادند. سیاهگوش در اسکاندیناوی، فنلاند و روسیه محدوده گسترهاش را در طول دهههای ١٩٦٠ و ١٩٧٠ به سمت شمال گسترش داد. همچنین سیاهگوش به تعدادی از کشورها که در آنها از بین رفته بود، با موفقیت معرفی مجدد شده است.
پراکنش در ایران: با وجود پراکنش نسبتا وسیع در آسیا، اطلاعات اندکی از وضعیت سیاهگوش در این محدوده، بهویژه غرب آسیا وجود دارد. بر همین اساس، پراکنش واقعی سیاهگوش در ایران شناخته نشداست و تنها به گزارشهای اندکی در منابع قدیمی یا عمومی محدود میشود. این گزارشها که تعداد آنها کمتر از ١٥ مورد است، برگرفته از حدس و گمانهای ذکرشده در منابعی مانند)١٩٥٩Misonne(،)١٩٦٧Lay(، هرینگتون و درهشوری (١٣٥٥) و یا ترکیبی از گزارشهای تاییدشده و مشاهدههای تاییدنشده است که به همراه نقشه احتمالی پراکنش جانور در کشور، در اعتماد (١٣٦٤) آمدهاست. این اطلاعات توسط نویسندگان بعدی، بدون تغییر چندانی، استفاده شدهاند (برای نمونه؛ Harrison & Bates 1991, Nowell& Jackson 1996, Firouz 2005) و ضیایی (١٣٨٨) نیز گزارشهای معدود دیگری به آن افزودهاست. در تمامی این گزارشها، شمال غربی ایران در محدوده سه استان آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل، به عنوان زیستگاه سیاهگوش ذکر شدهاست.
جالب توجه آن است که در هیچ یک از منابع ذکرشده، استان زنجان به عنوان یکی از زیستگاههای سیاهگوش ذکر نشدهاست. با این وجود، خانمحمدی (١٣٧٧) گزارشی از وضعیت سیاهگوش در استان زنجان ارائه کردهاست که در نوع خود، بسیار ارزشمند است. در این گزارش، اطلاعاتی از مشاهده این جانور در زیستگاههای مختلف این استان، پراکنش احتمالی جانور و همچنین نمونههایی از عوامل مستندشده مرگومیر جانور در استان زنجان ذکر شدهاست. متاسفانه گزارش مذکور، تاکنون شناخته نشده و از اینرو در سایر منابع مورد استفاده قرار نگرفتهاست.
وضعیت در طبیعت: سیاهگوشها در بسیاری از محدوده زندگیشان، به علت شکار بسیار زیاد برای خزشان (پوستشان) (که به عنوان تهدیدی برای سایر حیات وحش نیز محسوب میشوند) در اروپا ناپدید شدهاند و در حال حاضر محدود به مناطق جنگلی در فرانسه، سوئد، نروژ، فنلاند، لهستان، کارپاتیان، جمهوری چک، اسلواکی، رومانی و شبه جزیره بالکان است. سیاهگوش تصور میشود که در فرانسه منقرض شده است اما بعضی براین عقیدهاند جمعیت محدودی در پیرینه باقی ماندهاند. جمعیت سیاهگوش در سوئد، نروژ و فنلاند به نظر پایدار میرسد و به آرامی در حال افزایش هستند. با در نظر گرفتن برآوردهای مختلف، در هر کشور ممکن ٥٠٠ عدد سیاهگوش وجود داشته باشد. در لهستان سیاهگوش در دو منطقه گسترده جدا از هم یافت میشوند، در دو جمعیتی که برای بیش از دو قرن از هم جدا بودهاند. احتمالا در حدود ١٠٠ سیاهگوش در مناطق بزرگ جنگلی در شمال شرق، که شامل Masurian Lakeland و جنگل بیالوویژااست و احتمالا ٢٠٠ سیاهگوش در مناطق دور افتاده کوهستانهای کارپاتیان در جنوب شرقی کشور باقی ماندهاند. در مناطق مرزی اسلواکی- کارپاتیان، جمعیت سیاهگوش در حدود چند صد عدد تخمین زده میشود. در مرز رومانی- کارپاتیان، جمعیت سیاهگوش در حدود ١٥٠٠ فرد تخمین زده شده است اما این عدد تصور میشود که یک مقداری دست بالا باشد. سیاهگوش از شمال غربی ایتالیا از ابتدای قرن بیستم ناپدید شده است. اما از سال ١٩٨٢ موارد متعددی از مشاهده سیاهگوش و همچنین نشانههای غیر مستقیم آنها(ردپا) در ٢ ناحیه از قسمت ایتالیایی آلپ گزارش شده است. این سیاهگوشها، به دلیل مهاجرت، وارد سوئیس و اسلوانی (یوگسلاوی) شده و بنابر این سیاهگوشها در سوئیس در سال ١٩٧١ و در یوگسلاوی سابق در سال ١٩٧٣ دوباره پدیدار گشتهاند. وضعیت سیاهگوش در ترکیه ناشناخته است، اما در مناطق پراکنده جنگلی، جایی که هنوز گربه سانان پیدا میشوند دیده میشوند. تصور میشود جمعیت سیاهگوشها در ترکیه رو به کاهش باشد. بیشترین جمعیت سیاهگوش اوراسیایی در روسیه است، که تعدادشان بین ٣٦٠٠ تا ٤٠٠٠ عدد تخمین زده میشود.
سیاهگوش در اروپای شرقی به طور جدی در معرض تهدید هستند. آنها در بیشتر کشورها منقرض شدهاند و در سایر کشورها به صورت جمعیتهای کوچک جدا از هم وجود دارند. تکه تکه شدن محل زندگی، از بین رفتن شکار و موارد متعددی از مرگ و میر به خاطر دخالتهای انسانی، از دلایل عمده کاهش جمعیت این گربهسان هستند. حتی در برخی از کشورها، فصل شکار کردن سیاهگوش وجود دارد. سیاهگوش لاداخ به علت فعالیت انسانی، از بین رفتن محل زندگی، شکار غیر مجاز و تله گذاری در معرض تهدید است. جمعیت کوچکی از سیاهگوش، که درحدود ١٤ الی ١٦ فرد تخمین زده شده، در دره نامرا زندگی میکنند که در آنجا جزیرههای پوشیده از بوته و درختچه در بستر رودخانه وجود دارند. جنگلهای درختچهای، تنها منبع سوخت برای مردم محلی هستند، و زیست شناسان پیش بینی میکنند که اگر الگوی کنونی مصرف ادامه پیدا کند، بوتهزارها در ١٠ الی ١٥ سال آینده از بین خواهند رفت.
اقدامات حفاظتی: سیاهگوشها در بیشتر کشورهای اروپایی و در کشورهایی که این گربهها شکار میشوند تحت قانون حفاظتی هستند. در این کشورها محدودیتهایی بر اینکه چه زمانی میتوان آنها را صید کرد وجود دارد. جمعیت سیاهگوش در آلپ، کوههای وسگس و جورا در فرانسه در نتیجه مهاجرت از کشورهای همسایه و معرفی مجدد به این مناطق بازیابی شدهاند. معرفی مجدد تنها سه سیاهگوش نر و سه ماده به اسلوونی به طور باور نکردنی موفقیتآمیز بود. از سال ١٩٧٨ شکارچیان حدودا ٢٠٠ سیاهگوش در منطقه را شکار کرده و اندازه جمعیت آنها در حال حاضر ١٥٠ تا ٢٠٠ عدد برآورد میشود. سیاهگوش در سوئیس، فرانسه، یوگوسلاوی سابق، اتریش و اسلوواکی معرفی مجدد شده است. سه برنامه از ٩ برنامه معرفی مجدد سیاهگوش در اروپا موفقیتآمیز تشخیص داده شد. برای دو مورد از برنامه هنوز نمیتوان نظری داد و چهار برنامه موفقیتآمیز نبوده است. چهار برنامه معرفی مجدد رسمی نیز اجرا شده است که دو تا از آنها شکست خورده و سرنوشت بقیه نامشخص است. معرفی مجدد موجب تعارضات شدیدی بین حفاظت از یک سو و شکارچیان و کشاورزان از سوی دیگر میشود. در فرانسه و سوئیس بعضی از تضادها منجر به کشتن سیاهگوشها شد. در اتریش، سیاهگوشهای معرفی شده به میزان زیادی گوزنهای قرمزی که اطراف مناطق مختلف برای تغذیه جمع میشدند را شکار کرد. در آلپ سوئیس طعمهخواری از گوسفند و بز اهلی بالاترین عامل در افزایش جمعیت سیاهگوش بود.